از پس سفر نوشتن کار دشواری نیست. معولن آدم ها و اتفاقاتی هستند که می شود از آسودگی شان نوشت و از یادآوری شان لبخندی هم زد. چیزهایی هم هست که می تواند پس همین سفر دلچسب حالت را بگیرد. مثل مرگ محمد نوری.زود اتفاق افتاد زود تمام شد.شاید هشتاد و یک سال خیلی به نظر بیاید. بیشتر از معمول عمر ما در ایران، اما بودن نوری و این که می دانی هست و هربار تصمیم می گیری که سری بزنی و احوالی بپرسی و نمی شود، خوب همه این ها خیلی بد است. این که صدای شفافش را گوش می کنی و می دانی نیست بد است. این که می دانی جای چیزی خالی ست یا جای کسی.
محمد نوری |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر