چنــد سال پیش وبگردی می کردم که دیدم یکی یگه هم اسم من هست که اون هم داستان نویسه. هر از گاهی دوستی می گه که اون داستانت رو تو فلان سایت خوندم ومن باید توضیح بدم که من هنوز که هنوزه جرات نکردم داستانام رو هیچ جا، چه مجله چه سایت منتشر کنم و اون نیما من نیستم. یه بار هم که برای کاری رفته بودم نشر ققنوس، مسئول چاپ داستان ها بهم گفت که می خواد درباره مجموعه ای که براشون فرستادم باهام حرف بزنه. وقتی براش توضیح دادم اون هم قصه ی خودش رو درباره هم نامش که کلی براش مشکل درست کرده بود تعریف کرد.
فقـــط یه توصیه به همنام داستان نویسم دارم که موقع منتشر کردن داستان هاش کمی صبر کنه، بازنویسوشون کنه که دیگران داستان هاشو برای من نقد نکنن. اون هم بعد از این که فهمیدن من اون نیما نیستم.