ترس. این که طرح این داستان ها پیش نمی رود غیر از این نبوده این همه وقت. گیر کرده بودم که چرا به قول نویسنده ای: چرا این همه داستان ایرانی هیچ اتفاق خاصی توش نمی افتد. همه اش زندگی آپارتمانی. همه اش بدون طرح درست درمون. فقط دلخوشیم که نویسنده ایم. توی این 10 -12 سال اخیر که نگاه می کنی، می بینی بیشتر نویسنده های عزیز همه توی آپارتماناشون تشریف دارن و حاضر نیستن شخصیت حرومزاده ی داستانشون رو زیاد از خونه دور کنن. این که این داستان های من هم هی تــِـر می خورد توشون بیشتر گمون کنم همین باشه. دست کم در مورد من همینه. من از ساختن طرح برای شخصیت داستان هام می ترسیدم تا امروز بدون این که خودم بدونم. کی باورش می شه تا این حد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر