۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

درباره ی حواس


حـــس هایی در زندگی وجود داره که من اسم یه دونشو گذاشتم حس امیلی پولنی. مثل کارامل خوردن تو یه لابی نیمه تاریک و خنک وقتی که بیرون زیادی روشن و داغه. یا مثلن وقتی زیاد ناراحت نیستی یا پس یه هماغوشی به آهنگای اِنیـا گوش دادن و چرت زدن.
زندگــــی کردن توی خیابون ما هم یکی از همین حس های امیلی پولنیه. یه خیابون پره هتل و مسافرایی که من از بعضی شون خیلی خوشم می یاد وقتی شب ها می رم دم پنجره و می بینم که دارن برمی گردن هتل با یه کوله پشتی، بدون این که زبون فارسی بلد باشن جرات می کنن که تا دیروقت تو خیابونای این شهر قدم بزنن. 3-4 روز پیش فرشید رو هم تو خیابون خِـفت کردن. موبایل و کیفشو بردن. اما خوبه که مثل احسان راهی بیمارستانش نکردن. این شد چهارمی. کی می گه تا 3 نشه بازی نشه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر