اگر دچار آپاندیسیت شدی، سعی کن به بیمارستان نیمه خصوصی بری. اگر می تونی درد رو تحمل کنی به بیمارستان دولتی برو. اما یادت باشه که بعضی چیزهای مهم رو فراموش می کنن.
۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه
۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه
نوری
نوری می خواند
در خالی جام ها
صدایش می پیچد
در برگ های پیچک
از کنار قاب عکس مان می گذرد
و در قلب ما می نشیند.
غمگینم
نوری می خواند
خیابان پر از اشرفی ست
نسیم
پنجره ای باز می کند.
شادم
نوری می خواند
برای تولدم،
عروسی
و مرگم.
۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه
جيرجيرك
چند برگ كاغذي كه شعري روي شان نوشته بودم را گم كرده ام. انقدر همه چيز توي اين اتاق در هم فشرده است كه ترجيح مي دهم دنبالش نگردم. امشب بعد مدتها صداي جيرجيرك را شنيدم. مي خواند مثل قديم. هيچ چيز شكل قديم نيست، اما جيرجيرك همانطور مي خواند. قبلن از اين صدا خوابم نمي برد. دوست داشتم پيدايش كنم و زير دمپايي له اش كنم، اماكساني كه به شكار جيرجيرك رفته باشند مي دانند چه خوب قايم مي شود و چه خوب فلنگ را مي بندد. امشب دوست دارم اين صدا باشد. آرامشي دارد كه اين شهر نتوانسته هنوز جيرجيركها را ببلعد.
۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه
در رثای معمولی بودن
اشتباه است. خیلی چیزها را نباید نوشت. خیلی چیزها را نباید گفت وقتی مطمئنی دو تا چشم، دو تا گوش و یک دهان، تنها نشسته اند تا گزارشت کنند و به آنهایی که محرم نیستند بگویند. باید خودت را خط یزنی. باید همیشه حواست به آل و مالت باشد، باید شیفته ی تنهایی باشی. باید نقاب داشته باشی.
این است که نمی شود نوشت. برای فرهیخته بودن، برای روشنفکر بودن ِ بیشتر باید خودت را نفی کنی. باید بیشتر جنست را پنهان کنی. باید دغل باشی. بعد توی گوش کسانی که دوست داری با آنها رابطه داشته باشی از فواید امر خطیر تن دادن به تنانگی بگویی. حالا می توانی به همه چیز برسی. توی جمع، همان روشنفکر نـُـقلی و دوست داشتنی با رفتار تهاجمی بمانی و در رختخواب پی ِداغی بدن باشی.
اما خوب همیشه هم انقدر آسان نیست.بعضی نقشه ها خیلی تمیز به نظر می آینداما قرار نیست به همین راحتی عملی شوند. قدرت طبیعت معمولن بیشتر است. آدم ها را شبیه خودش می کند. انقدر که از خیر خیلی چیزها بگذرند. ژست های روشنفکری، هم- خوابی و حتا تولید اثر.
اگر احتیاج به هم - خوا- بی دارید، زیاد خودتان را اذیت نکنید. این حقی ست که از شما گرفته شده. می توانید برای این کار یک آدم معمولی باشید،کار روشنفکری به جای خود، برای کـِـیف بدن احتیاجی به ژست های ادبی، فلسفی، سیاسی ندارید. معمولن کسی برای مراجعه به موال، کروات نمی زند.
![]() |
موال فرنگی |
۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه
۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه
او رفت با صدایش خواندن نمی تواند
از پس سفر نوشتن کار دشواری نیست. معولن آدم ها و اتفاقاتی هستند که می شود از آسودگی شان نوشت و از یادآوری شان لبخندی هم زد. چیزهایی هم هست که می تواند پس همین سفر دلچسب حالت را بگیرد. مثل مرگ محمد نوری.زود اتفاق افتاد زود تمام شد.شاید هشتاد و یک سال خیلی به نظر بیاید. بیشتر از معمول عمر ما در ایران، اما بودن نوری و این که می دانی هست و هربار تصمیم می گیری که سری بزنی و احوالی بپرسی و نمی شود، خوب همه این ها خیلی بد است. این که صدای شفافش را گوش می کنی و می دانی نیست بد است. این که می دانی جای چیزی خالی ست یا جای کسی.
![]() |
محمد نوری |
اشتراک در:
پستها (Atom)